سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
محمد جهانی
صفحه نخست               ATOM               عناوین مطالب وبلاگ              نقشه سایت
امشب تمام حوصله ام را
 
در یک کلام کوچک
از تو
خلاصه کردم
ای کاش می شد
یک بار بگویم ” دوستـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــت دارم
ای کاش فقط
تنها همین یک بار
تکرار می شد!



موضوع مطلب :

چهارشنبه 92 خرداد 22 :: 8:38 عصر

مرگ عشق

غروبا میون هفته بر سر قبر یه عاشق
یه جوون میاد میزاره گلای سرخ شقایق
بی صدا میشکنه بغضش روی سنگ قبر دلدار
اشک میریزه از دو چـشمش مثل بارون وقت دیدار
زیر لب با گریه میگه : مهربونم بی وفایی
رفتی و نیستی بدونی چه جگر سوزه جدایی !
آخه من تو رو می خواستم ، اون نجیب خوب و پاک
اون صدای مهربون ، نه سکوت سرد خاک
تویی که نگاه پاکت مرهم زخم دلم بود
دیدنت حتی یه لحظه راه حل مشکلم بود
تو که ریشه کردی بـا من ، توی خاک بیقراری
تو که گفتی با جدایی هیچ میونه ای نداری
پس چرا تنهام گذاشتی توی این فصل سیاهی ؟
تو عزیزترینی اما ، یه رفیق نیمه راهی
داغ رفتنت عزیزم خط کشید رو بودن من
رفتی و دیگه چه فایده ؟ ناله و ضجه و شیون ؟
تو سفر کردی به خورشید ، رفتی اونور دقایق
منو جا گذاشتی اینجا ، با دلی خسته و عاشق
نمیخوام بی تو بمونم ، بی تو زندگی حرومه
تو که پیش من نباشـی ، همه چی برام تمومه
عاشق خـسته و تنها ، سر گذاشت رو خاک نمناک
گفت جگر گوشه ی عشقو ، دادمش دست تو ای خاک !
نزاری تنها بمونه ، همدم چشم سیاش باش
شونه کن موهاشو آروم ، شبا قصه گو براش باش
و غروب با اون غرورش نتونست دووم بیاره
پا کشید از آسمون و جاشو داد به یک ستاره
اون جوون داغ دیده ، با دلی شکسته از غم
بوسه زد رو خاک یار و دور شد آهسته و کم کم
ولی چند قدم که دور شد دوباره گریه رو سر داد
روشو بر گردوند و داد زد : به خدا نمیری از یاد !!!




موضوع مطلب :

دوشنبه 91 اسفند 28 :: 12:51 عصر

هر جا میرم میپرسن ازم داستان تورو
الان سر قرار منتظرت واستاده برو
به من فکر نکن تا میتونی به خودت برس
با حرفای من به وجدانت نده استرس
بهش چیزی نگو اصن بگو اولین نفری
بگو اولین نفری داری دست به من میزنی
وقتی خیره تو چشاشی میگی دوست دارم بهش ؟
بهت محبت میکنه مث من از ته دلش ؟
بهش بگو همه حرفایی که به من میزدی
بگو با هر کی بودی دو روزه به هم میزدی
راستی همه دلتنگیات واسه اونم بی بهانست؟
اونم آرومت میکنه وقتی میگی نگرانم؟
خدا کنه از این به بعد دیگه محدود نباشی
واسه بیرون رفتناتم دیگه مجبور نباشی
همش سین جیم بشی اینکه کجایی و با کی
باشه برو ولی بدون ما هم خدایی رو داریم
?

 





موضوع مطلب :

سه شنبه 91 اسفند 1 :: 6:21 عصر


یاد من باش اگه خوابی، اگه بیدار، یاد من باش

به همین بهانه یک شب، حتی یک بار، یاد من باش

یاد من باش اگه دنیا با تو مهربون نمی شه

مث عکسای من و تو زندگی جوون نمی شه

یاد من باش اگه سنگم ،اگه خاکم ،اگه رودم

 برا تو خاطره گفتم؛ واسه تو خاطره بودم

اگه بارون و بیابون، منُ گم کرده تو چشماش

گاهی وقتا مهربون شو ، گاهی وقتا یاد من باش




موضوع مطلب :

دوشنبه 91 آذر 27 :: 2:34 عصر

خیلی حالش خراب بود
از زمین و زمان بریده بود
رفتم تو زندگیش
خیلی طول نکشید که حالش خوب شد
تشکر کرد و رفت...

 

 




موضوع مطلب :

جمعه 91 آذر 17 :: 2:34 عصر

* کوروش بزرگ *

در دنیا از سه آهنگ می هراسم:

1- صدای کودکی از بی مادری

2- صدای عاشقی از جدایی

3- صدای مجرمی از بی گناهی...!!!

 




موضوع مطلب :

جمعه 91 آذر 3 :: 10:18 عصر

 

 

 

یکی به جای من هست که تو دلت نشسته اینم سهم من از دنیا
به هیچکسی نمیگم چطور دلم شکسته گذاشتی بمونم تنها

امشب حال دلم بده تو میدونی دلم از چی پره
حالا مرگ این رابطه برای من دور از تصوره
میخوام ببخشمت تو رو
با اینکه باز به من گفتی برو

یکی به جای من هست که تو دلت نشسته اینم سهم من از دنیا
به هیچکسی نمیگم چطور دلم شکسته گذاشتی بمونم تنها

اشکام میریزه رو گونه هام
دروغ چرا هنوزم تو رو میخوام
بری میمیرم از غمت
ولی بازم میخوام ببخشمت

یکی به جای من هست که تو دلت نشسته اینم سهم من از دنیا
به هیچکسی نمیگم چطور دلم شکسته گذاشتی بمونم تنها


امشب حال دلم بده تو میدونی دلم از چی پره




موضوع مطلب :

سه شنبه 91 شهریور 14 :: 12:7 عصر

عشق را

ننویسید ...
نخوانید...
نقاشی نکنید...

احساس کنید...!
احساس ...!

... زندگی کنید....
زندگی...!

تا ابد
تا همیشه ....

9eenq3ycy6z48ayjxecx.jpg




موضوع مطلب :

یکشنبه 91 اردیبهشت 31 :: 6:52 عصر

توی حیاط دبیرستان یه نفر یقه پیرهنم رو گرفت، فهمیده بود از خواهرش خوشم میاد!
بچه‌ها دور ما حلقه زده بودند و فریاد می‌‌...کشیدند.......قورتش بده....
چون هیکلم بزرگ بود اون هی‌ مشت میزد و من فقط دفاع می‌کردم...!
باز اون مشت می زد و من فقط و  فقط دفاع می‌کردم

بالاخره یه خراش کوچیکی‌ توی صورتم افتاد...

فرداش خواهرش به من گفت حداقل تو هم یه مشت می‌زدی
روم نشد بهش بگم....آخه چشماش شبیه تو بود.....




موضوع مطلب :

دوشنبه 91 اردیبهشت 4 :: 8:9 عصر
<   1   2   3   >   
پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 6
  • بازدید دیروز: 31
  • کل بازدیدها: 199400