سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
محمد جهانی
صفحه نخست               ATOM               عناوین مطالب وبلاگ              نقشه سایت

توی حیاط دبیرستان یه نفر یقه پیرهنم رو گرفت، فهمیده بود از خواهرش خوشم میاد!
بچه‌ها دور ما حلقه زده بودند و فریاد می‌‌...کشیدند.......قورتش بده....
چون هیکلم بزرگ بود اون هی‌ مشت میزد و من فقط دفاع می‌کردم...!
باز اون مشت می زد و من فقط و  فقط دفاع می‌کردم

بالاخره یه خراش کوچیکی‌ توی صورتم افتاد...

فرداش خواهرش به من گفت حداقل تو هم یه مشت می‌زدی
روم نشد بهش بگم....آخه چشماش شبیه تو بود.....




موضوع مطلب :

دوشنبه 91 اردیبهشت 4 :: 8:9 عصر

پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 8
  • بازدید دیروز: 6
  • کل بازدیدها: 199098